پروست داستان کوتاه بی احساس را در بیست و دو سالگی نوشت و در سال ۱۸۹۶ در نشریه ای نه چندان معتبر به نام وی کونتومپورن چاپ کرد .
آن چه این اثر را قابل توجه می کند بسیاری از مضامینی است که پروست خیلی دیر تر در کتاب های مشهورش چون عشق سوان به کار می گیرد ، از جمله کندکاو احساسات ، مفهوم دلدادگی و به ویژه مطالعه اش درباره تبلور عشق .
شاید او هم هنوز دوستش نداشت ،شاید پیش از سفر فرصت نمی کرد عاشقش شود …پریشان سرش را پایین انداخت و نگاهش به گل های پلاسیده ی بالا تنه ی لباسش افتاد که گویی میخواستند گریه سر دهند .
این که چقدر رویایش گذرا و سعادتش حتی اگر به وقوع می پیوست ، کوتاه مدت بود ، با غم گل های پلاسیده ای یکی شد که پیش از مرگ ، صدای تپش قلب او را برای نخستین عشقش ، نخستین تحقیرش و نخستین غمش ، شنیده بودند.