• امروز : شنبه - ۱۷ آبان - ۱۴۰۴
  • برابر با : 18 - جماد أول - 1447
  • برابر با : Saturday - 8 November - 2025
0

نقد کتاب مسخ از فرانتس کافکا

  • کد خبر : 59279
  • 14 اکتبر 2025 - 14:20

ایا تا به حال این حس به شما دست داده است که زمان بیدار شدن در هنگام صبح و همچنین رفتن به سر کاری که به آن علاقه ای ندارید، تبدیل به یک حشره شده اید؟ شاید این تصویر قدری برای شما فانتزی به نظر برسد، اما این را بدانید که این سبک زندگی چندان هم بی شباهت به گیرکردن در دامی به نام تار عنکبوت نیست! بسیاری از اهالی ادب از کتاب مسخ، به عنوان شاهکاری یاد می کنند که چنین توصیفی در آن دیده می شود. اگر به خواندن کتاب های فرانتس کافکا علاقه دارید، این مطلب درباره اثر مسخ نوشته وی است.

کتاب مسخ

خلاصه کتاب مسخ

شاید جمله ” جوان درمانده ای سوسک شد!”، خلاصه ترین توصیف این داستان باشد! اما اگر بخواهیم به تفصیل این داستان را روایت کنیم، باید بگوییم که داستان فردی به نام گرگور است. او هرروز به سختی خود را به سرکار می رساند و با خود می گفت که : “خدایا شغل من  چقدر سخت و طاقت فرسا است.” او یک روز با همین عذاب بلند شد و دید که تبدیل به یک حشره بزرگ شده است، اما او در این حالت هم بجای نگرانی بابت تبدیل شدن به یک حشره، نگران دیر رسیدن به محل کار بود.

خانواده وی هم بجای اینکه بابت وضعیت حشره گونه آن نگران شوند، بابت عدم آمادگی برای رفتن به محل کار او را شماتت کردند. همچنین مدیرش هم دلیل دیر رسیدنش به مقصد را جویا می شود. سرانجام خانواده و مدیریت محل کار وی، با وضعیت جدید او روبرو می شوند. مادر غش می کند و مدیر از ترس فرار می کند و البته پدرشش هم احساس چندش آوری را تجربه می کند. فقط گرته; خواهر گرگور نسبت به وی حالت ترحم آمیز پیدا می کند. اینجاست که زندگی جدید گرگور در اتاقش استارت می خورد و ادامه ماجرا …!

موضوع اصلی و مفهوم کتاب مسخ کافکا

ممکن است بسیاری از ما فکر کنیم که بیدار شدن به شکل گرگور و تبدیل شدن به یک حشره، امری است که وقوع آن برای ما محتمل نیست! اما این را بدانید که هر فردی ممکن است احساس کند که بعد از بیدار شدن، دیگر خودش نیست! حتی یک بازاریاب پارچه نیز ممکن است این احساس را تجربه کند. فرانتس کافکا; این وضعیت را “مسخ” نامگذاری کرده است. منظور از این کلمه، تغییر وضعیت از انسان به موجودی عجیب و بی مانند به قبل است. در این حالت، اعضای خانواده حشره، ظاهری شبیه انسان دارند.

شاید این اعضای به ظاهر انسان، خصلت آدمی ندارند! اما گرگوری که حالت حشره دارد، هنوز هم عاطفه دارد و البته که ممکن است نسبت به افراد دیگر، همدلی و همدردی داشته باشد. در یک کلام می توان ادعا کرد که داستان مسخ، ماهیت انسان زدایی دارد. مواردی مانند روابط بی فایده، شغل فرسایشی، بی پولی و … از ما یک ناانسان می سازد. یکی از غمبارترین قسمت های این داستان، این است که گرگور تبدیل به حشره شده است، اما بازهم نگران دیررسیدن به محل کارش می باشد.

نکته دیگری که از این کتاب می توان برداشت کرد، این است که گاه انسان مدرن متوجه مشکلش می شود، اما بجای دیدن مشکل در بیرون، هرچه را که هست در درون می بیند و خود را ملزم به تطبیق پذیری می داند. در این شرایط نه خود انسان، بلکه شرایط بیرونی، وضعیت انسان را مشخص کرده است. به همین دلیل نام این داستان، مسخ می باشد.

نقد و بررسی رمان مسخ

از چند نظر می توان به بررسی و نقد این کتاب پرداخت. اولین مورد این است که وضعیت گرگور و اوضاع اعضای دیگر خانواده را یک نماد ببینیم. خانواده زامزا را می توان میان مایگانی دانست که اقدام به محاصره نبوغ کرده اند. این خانواده درست مانند یک موجود انگل، به استثمار گرگور می پردازند. به همین دلیل است که گرگور وارد یک قالب حشره می شود. این لاک را می توان یک پوسته و پوششی دانست که وی به دنبال رفتار های اشتباه خانواده اش ساخته است. این پوسته ظاهر سخت دارد، اما درنهایت آسیب پذیر است.

البته می توان از دیدگاه دیگری هم به داستان نگاه کرد. ما می دانیم که گرگور به منظور تسویه بدهکاری های پدر، سرکار رفته و کمک خرج وی شده است. تصور کنید که درصورت سرپیچی از این کار، چه اتفاقی انتظار وی را می کشید؟ او یک روز تصمیم می گیرد دست از این کار بکشد، اما اطرافیان وی او را طرد می کنند و بی محلی را در دستور کار قرار می دهند. او درنهایت تصمیم به اعتصاب غذا می گیرد و سعی می کند که خشم اصلی را به خود تحمیل کند. او تصور می کرد که او دلیل احساس خوشبختی خانواده اش است، اما حال که فکر می کند، آن ها بدون وجود وی چه بسا خوشحال تر هم باشند.

بررسی ادبی کتاب مسخ و ژانر آن

روایت داستان به شکل سوم شخص بوده و از زبان گرگور روایت می شود. لحس راوی فاقد هرگونه احساس بوده و خبری از احساسات نیست! داستان تماما در محل آپارتمان محل سکونت خانواده روایت شده و این درحالی است که اصلا شهر محل وقوع داستان هم نامشخص است. اما احتمال می رود که لوکیشن داستان، در خیابان شارلوته در پراگ باشد. همچنین احتمال می رود که داستان در اوایل قرن بیستم رخ داده باشد.

لینک کوتاه : https://dekhalat.com/?p=59279

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰

دیدگاهها بسته است.