اگر برایتان جالب است بدانید که کدام یک از ضرب المثل ها شعر بودهاند و مثل هایی که شاید زیاد از آنها استفاده می کنید، در چه قالبی و توسط کدام شاعران سروده شده اند، این مطلب را از دست ندهید.
لازم نیست آشنایی زیادی با ادبیات فارسی داشته باشیم تا بدانیم که این زبان غنی، پر از ضرب المثل های شیرین و پند آموز است. امثال و حکم همیشه به عنوان یکی از ارکان زبان فارسی شناخته شده و تاثیر پررنگی در اشعار و نوشته های قدیمیان داشته است. بسیاری از ضرب المثل هایی که به صورت عامیانه از آنها استفاده می کنیم، مصرعی از یک بیت یا بیتی از یک شعر بلند یا کوتاه هستند که به مرور زمان، در کلام عامیانه جا خوش کرده اند. شاید برایتان جالب باشد بدانید که کدام یک از این ضرب المثل ها شعر بودهاند و مثل هایی که شاید زیاد از آنها استفاده می کنید، در چه قالبی و توسط کدام شاعران سروده شده اند.
کاربرد ضرب المثل در شعر شاعران ایرانی
مثلها یکی از اقسام ادبی هستند که همیشه مورد توجه شاعران و نویسندگان بوده اند. حتی در برهه ای از زمان، استفاده از مثل در شعر، نوعی سبک ادبی محسوب میشد. بیش از ۷۰ شاعر معروف فارسی زبان، به نحوی از ضرب المثل های عامیانه در اشعار خود استفاده کرده اند. موارد بسیاری هم وجود دارد که یک بیت یا مصرع از شعری به خصوص، به صورت ضرب المثل درآمده و مردم کوچه و بازار سالها از آن در گفتگوهای خود استفاده کرده اند. مثل ها یکی از ارکان اصلی زبان و فرهنگ ما به شمار می روند و تقریبا تمام مردم به نوعی از آنها استفاده می کنند.
جالب است بدانید که در مجموع، تعداد ۱۱۶۹۱ مثل از هفتاد شاعر از میان یکصد هزار مثل؛ یعنی ۵/۱۱ درصد از امثال فارسی، به طریق ارسال مثل یا مثل منظوم در دیوان این شاعران دیده شده است. در میان شاعران بزرگ ما، سعدی، صائب و نظامی بیشترین استفاده را از امثال داشته اند. در ادامه چند نمونه از مشهور ترین ابیاتی را که تبدیل به ضرب المثل شده اند ذکر می کنیم تا هرچه بیشتر از تاثیر بی چون و چرای مثل ها در ادبیات کهن کشورمان مطلع شوید.
بیت کامل ضرب المثل های معروف
گر دایره کوزه ز گوهر سازند
از کوزه همان برون تراود که در اوست.
(بابا افضل)
با سیه دل چه سود گفتن وعظ
نرود میخ آهنین در سنگ
(سعدی)
هر دم که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
(حافظ)
چنین است رسم سرای درشت
گهی پشت به زین و گهی زین به پشت
(فردوسی)
امیدوار بُوَد آدمی به خیر کسان
مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان
(سعدی)
صوفی نشود صافی ، تا در نکشد جامی
بسیار سفر باید ، تا پخته شود خامی
(سعدی)
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یارب مباد آن که گدا معتبر شود
(حافظ)
در محفل خود راه مده همچو منی را
افسرده دل افسرده کند انجمنی را
(قائم مقام)
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته در آید
(حافظ)
زلیخا مرد از این حسرت که یوسف گشته زندانی،
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
(صائب اصفهانی)
زلیخا گفتن و یوسف شنیدن
شنیدن کی بود مانند دیدن
(عطار)
آن راکه جای نیست همه شهر جای اواست
درویش هر کجا که شب آید سرای اواست
(سعدی)
در چشم پاک بین نبود رسم امتیاز
در آفتاب، سایه شاه و گدا یکی است
(صائب تبریزی)