زن پس از کشتن شوهرش او را تکه تکه کرد و در دیگ پخت این زن افغان که از خیانتهای شوهرش به تنگ آمده بود، وی را با ضربات چاقو به قتل رساند و بعد جسدش را تکه تکه کرد و در دیگ پخت .
زن پس از کشتن شوهرش او را تکه تکه کرد و در دیگ پخت
یک زن با پلیس اسلامشهر تماس گرفت و گفت : بوی خیلی بدی از خانه همسایهمان به مشام میرسید من به در خانهشان رفتم. وقتی زن همسایه مرا دید، شروع به گریه کرد و گفت شوهرش را کشته و بعد از تکهتکه کردن جسدش، در حال پختن آن در دیگی بود او از من خواست با پلیس تماس بگیرم.
خبری از سر مقتول نبود
بعد از تماس زن همسایه، تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی اسلامشهر و بازپرس کشیک قتل در محل جنایت در منطقه گلشن اسلامشهر حاضر شدند.
در لحظه ورود به این خانه با آثار خون روی دیوار و فرش مواجه شدند و زن افغان وحشتزده در گوشه اتاق نشسته بود.
کارآگاهان با بررسی خانه با جسد تکهتکهشده مرد روبهرو شدند که قسمتی از بدنش در دیگی بر روی اجاق گاز بود اما از سر او خبری نبود. بقایای جسد با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل شد.
مرا کتک می زد و خیانت می کرد به همین دلیل او را کشتم
زن ۲۲ساله افغان هم به قتل شوهرش اعتراف کرد و گفت: «همسرم من و دختر پنجسالهام را کتک میزد و خرجی نمیداد چند بار به من خیانت کرد. از این رفتار خسته شده بودم و به همین دلیل او را کشتم.
شب اول عروسی گفت علاقهای به من ندارد و با زنان دیگری ارتباط داشته است
زن ۲۲ ساله گفت : او پسرعمویم بود و زمانی که ۱۵سال داشتم، ما را عقد کردند بعد از عروسی فهمیدم او هیچ علاقهای به من ندارد و به اجبار با من ازدواج کرده است. او در همان شب اول عروسی، زل زد در چشمهایم و رک گفت هیچ علاقهای به من ندارد و با زنان دیگری ارتباط داشته است. من آن موقع بچه بودم و چیزی از حرفهایش نمیفهمیدم و فکر میکردم همه مردها این کارها را میکنند و طبیعی است. وقتی بچهدار شدیم، فکر کردم اوضاع بهتر میشود اما نشد. او هم خیانت میکرد و هم من و دخترمان را کتک میزد. حدود یک سال و سه ماه قبل آمدیم. فکر کردم اگر به ایران بیاییم به ارتباطش با زنهای دیگر پایان میدهد اما در اینجا هم با دخترهای افغان ارتباط داشت.
من او را دوست داشتم که به ارتباط او با دختران حسادت میکردم. البته از وقتی دخترمان را کتک میزد علاقهام به او کم شد.
دختر موردعلاقهاش به خانه آمد و جلوی من، او را در آغوش گرفت
روز حادثه در خانه بودیم که دختر موردعلاقهاش به خانه ما آمد و جلوی چشمان من، او را در آغوش گرفت. وقتی آن دختر رفت چاقو آوردم و گفتم اگر بخواهی مرا بکشی چطور میکشی؟ گفت با چاقو به شکمت میزنم. و از من پرسید تو چطور میکشی؟ جواب دادم با چاقو به گردنت میزنم و همینطور چاقو به گردنش خورد و روی زمین افتاد.
من خیلی ترسیده بودم و با آن دختری که همسرم با او ارتباط داشت تماس گرفتم. او به من گفت برای ازبینبردن جسد، آن را تکهتکه کنم و در دیگ بگذارم تا ازبینبرود. من هم خام حرفهایش شدم و این کار را کردم. سر شوهرم را در بین پتو پیچیدم و در سطل زباله قرار دادم.