تنها کارگر بازمانده حادثه متروپل ۱۷ روز در کما بود و ۲۲ روز در بیمارستان بستری بود.او روز حادثه در طبقه یازدهم کار می کرد که ناگهان زیر پایش تکان خورد وقتی او را پیدا کردند چند تیرآهن روی بدنش بود. او در این حادثه هولناک یکی از پاهایش را از دست داده است. همچنین انگشتان دست چپ او، کلیه و یکی از چشمهایش نیز دچار مشکل شدهاند.
حدود چهار ماه از حادثه ریزش برجهای دوقلوی متروپل میگذرد. این حادثه ظهر روز دوشنبه ۲ خرداد ماه رخ داد در پی وقوع این حادثه، بخشی از برج شماره دو این ساختمان آسمانخراش فرو ریخت که منجر به کشته شدن ۴۳ نفر و مصدوم شدن ۳۷ نفر دیگر شد.
ناگفته های تنها کارگر بازمانده فاجعه متروپل آبادان
تنها کارگر بازمانده حادثه متروپل ساکن جزیره مینو است و عبدالله نام دارد و ۲۷ سال سن دارد او در توضیح روز حادثه گفت: آن روز من در طبقه یازدهم کار می کردم که زیر پایم تکان خورد خواستم قمقمه آبی که همراهم بود را بردارم که یک دفعه زیر پایم خالی شد،و دیگر هیچی یادم نیست. برادرم گفت که وقتی که پیدایم کردند، چند تیرآهن روی بدنم بوده است. حدود ۱۷ روز در کما بودم ولی در کل ۲۲ روز در بیمارستان بستری بودم.
او از آن حادثه جان سالم به در برده است ودر این حادثه یکی از پاهایش را از دست داده است. همچنین انگشتان دست چپ او، کلیه و یکی از چشمهایش نیز دچار مشکل شدهاند. حالا او با وجود دو فرزند، دیگر نمیتواند کار کند و با کمکهای خیرین و مردم مخارج زندگیاش تامین میشود.
به خاطر اتفاقی که برایم افتاد نمیتوانم تا آخر عمر کار کنم
عبدالله گفت: «قبل از این حادثه برادرم هم در این ساختمان مشغول به کار بود، اما بعد از مدتی دیگر با آنها همکاری نکرد. خود من سه سال بود که در آن ساختمان کارگری میکردم. قبل از اینکه برای کار به برجهای دوقلوی متروپل بروم، دو سال هم در ساختمان دیگری که مربوط به هلدینگ عبدالباقی بود، فعالیت میکردم.
به خاطر اتفاقی که برایم افتاد نمیتوانم تا آخر عمر کار کنم. پای چپم قطع شده است. پای سمت راستم هم از زانو شکسته بود و میخواستند آن را قطع کنند که دیگر نشد و هر طور که بود آن را به زانویم پیوند زدند. چطور بهتان بگویم چشم سمت چپم انگار دود گرفته و دچار مشکل شده و تار میبیند. انگشتهای دست چپم را هم نمیتوانم تکان دهم. کلیه و مسثانهام هم دچار مشکل شدهاند.»
دو دختر دارم که یکی از آنها تازه به دنیا آمده و ۲۰ روزش است. زندگیام به سختی میگذرد. از روزی که از بیمارستان مرخص شدم مرتب در خانه نشستهام و بیرون نمیتوانم بروم. این طور بهتان بگویم که حتی تا سرویس بهداشتی هم میخواهم بروم باید دو نفر زیر بغل مرا بگیرند. پزشکان به من گفتند که عصب کل بدنم ضعیف شده و من نمیتوانم دیگر هیچ کاری انجام بدهم تا همین الان هم با کمک خیرین و مردم زندگیمان را میگذرانیم.»