کتاب از حال بد به حال خوب کتابی در زمینه شناخت درمانی نوشته دکتر دیوید برنز است ، که اولین بار در سال ۱۹۸۹ به چاپ رسید.
در این کتاب موضوع داشتن حال خوب مطرح شده است .
به راستی چگونه میتوان حال خوب داشت و حال خوب چیست؟ حال خوب در خانه، در کار و به طور کلّی در زندگی.
دیوید برنز در این کتاب درباره روشی برای درمان افسردگی به نام شناخت درمانی صحبت کرده است .
شناختدرمانی میتواند ما را از تفسیرهای غلط درباره اتفاقات زندگی روزمره و احوالات بد گذرا دور نگاه دارد و به ما شیوه نوینی از نگرش به زندگی، توام با مثبتاندیشی و واقعگرایی را آموزش دهد.
در کتاب از حال بد به حال خوب،برنز آموزش ها و تمریناتی مرتبط با شناخت درمانی به شما ارائه می کند تا با کمک آن ها بتوانید احساسات خود را مؤثرتر بازگو کرده، افکار و احساسات دیگران را بهتر بشنوید و درک کنید.
نویسنده در این کتاب از تکنیک هایی جدید و قدرتمند پرده بر می دارد و تمرین هایی گام به گام را ارئه می کند که به مخاطبین می آموزند چگونه با انواع و اقسام مشکلات روزمره رو به رو شوند ، از قید ترس ها ، فوبیا ها و حملات عصبی رهایی یابند ؛ بر نگرش های خود تخریب گرانه غلبه کنند ؛ پنج راز ارتباط درست و صمیمی را کشف کنند ؛ به منازعات پایان بخشند ؛ به تعویق انداختن کارها را کنار بگذارند و از توانایی واقعی خود برای رسیدن به موفقیت ، کمال بهره را ببرند .
بخش هایی از متن کتاب :
می پرسند :خیلی ها معتقدند که روحیه بد آن ها ناشی از عوامل خارج از کنترل آن هاست . می پرسند چگونه احساس خوشبختی کنم ؟ چگونه نسبت به خودم احساس خوب داشته باشم؟
من آدم صددرصد موفقی نیستم. شغل آبرومندی ندارم. آدم حقیری هستم و این عین واقعیت است.
بعضیها روحیه بد خود را به هورمون و یا خواص ژنتیکی خود نسبت میدهند و به اعتقاد پارهای دیگر، اتفاقات بهظاهر فراموششده دوران کودکی در ضمیر ناخودآگاه آنها همچنان موجود است و ازاین رو روحیهشان خراب باقی مانده است. در نظر جمعی دیگر، احساس بد اگر ناشی از بیماری یا دلسردی مربوط به زمانهای اخیر باشد واقعبینانه است. پارهای نیز روحیه خود را به وضع بد جهان، اوضاع بد اقتصادی، آبوهوای بد، مالیاتها، شلوغی ترافیک و امکان بروز جنگ اتمی نسبت میدهند. به اعتقاد آنها فلاکت و بدبختی چیزی نیست که بتوان از آن گریخت.
البته، درمورد هریک از اینها حقایقی وجود دارد. بدون شک حوادث محیطی، موقعیت شیمیایی بدن و تضادها و اختلافات مربوط به گذشته روی ما تأثیر میگذارند، اما این نظریهپردازیها مبتنی بر این باور است که احساسات ما بهدور از کنترل ما هستند. اگر بگویید: «نمیتوانم احساسم را تغییر بدهم»، قربانی ناراحتیهای خود میشوید، خود را فریب میدهید زیرا واقعیت این است که میتوانید احساستان را تغییر دهید.
اگر میخواهید احساس بهتری داشته باشید، باید بدانید و درک کنید که به جای حوادث بیرونی، افکار و طرز تلقیهای شما هستند که احساسات شما را به وجود میآورند. میتوانید اندیشه، احساس و رفتار خود را تغییر دهید. این اصل ساده و درعینحال انقلابی شما را در تغییر زندگی خود یاری میدهد.