کتاب یوزپلنگانی که با من دویده اند , نوشته ی بیژن نجدی است .این کتاب روایتی لطیف و شعر گونه دارد و تنها کتابی است که در زمان حیات او منتشر شده است .
کتاب یوزپلنگانی که با من دویده اند ، روایت ۱۰ داستان کوتاه با موضوع مرگ است که هر کدام به شکل مستقل و متفاوت به این مفهوم میپردازند .
این کتاب نشانههایی از سبک مدرن و پست مدرن دارد که در سال ١٣٧٣ چاپ و یک سال بعد برندهٔ قلم زرین «جایزهٔ گردون» شد .
فهرست ده داستان این کتاب عبارت است از :
.سپرده به زمین
. استخری پر از کابوس
. روز اسبریزی
. تاریکی در پوتین
. شب سهرابکشان
. چشمهای دکمهای من
. مرا بفرستید به تونل
. خاطرات پارهپارهی دیروز
. سهشنبهی خیس
درباره ی کتاب یوزپلنگانی که با من دویده اند
در تمام صفحات داستانهای این کتاب، تصویرسازیهای شگفتانگیز و قلم جادویی بیژن نجدی رخ مینماید. بیژن نجدی بهدلیل سبک خاصی که در روایتها و شخصیت پردازیها داشت، داستانها را به شکلی خاص و منحصربه فرد ساخته و پرداخته است. داستانهای او مخاطب را تا عمیق ترین فضاهای توصیفی میکشاند. استفاده از جملات کوتاه در جانبخشیدن به اشیاء بیجان بهکار میبرد، از دیگر مشخصات سبک نگارش اوست ..
نویسنده خود یک بار در تنها گفت و گویش با ” فرنگیس حبیبی ” از بخش فارسی رادیو فرانسه ” یوزپلنگ ” را استعاره ای از نسل نهاد ، آرمان و کسانی می داند که همانند نوع ” یوزپلنگ ، در آستانه ی انقراض و ” مورد هجوم ” هستند ؛ باورها ، هستی ها و کسانی که به گذشته های نزدیک یا دورتر ما تعلق دارند و شاید دیگربار در تاریخ تکرار نشوند.
بخش هایی از کتاب :
در تمام روزهایی که باران میبارید، مرتضی مطمئن بود که باران هیچ صدایی ندارد. دانههای باران نرم بود، مثل صبح که از آن بالا میآمد و روی سفالها میریخت، مثل پیراهن مادر
چراغ سقف، وارونه در فنجان چای بود. قند حتی بعد از آب شدن توی دهان مرتضی، باز هم سفیدیش را داشت. همینطور که چای پایین میرفت مرتضی گلوی خودش را، قفسه سینهاش را، بعد یک مشت از معدهاش را روی رد داغ چای پیدا میکرد. چای تمام شده نشده، مرتضی بهخاطر سیگارش کبریت کشید و روی اولین پک، چشمهایش را بست.
جمعه پشت پنجره بود، با همان شباهت باور نکردنی اش به تمام جمعه های زمستان.
آدم یا از چیزهایی می ترسه که اونا رو می شناسه، مثل چاقو، مثل تنهایی، یا از چیزهایی که اصلا نمی شناسه، مثل تاریکی، مثل وقتی که با هر صدای در خیال می کنی اومدن بگیرنت، مثل مرگ
درباره بیژن نجدی :
بیژن نجدی، شاعر و داستاننویس در ۲۴ آبان ۱۳۲۰ از پدر و مادر گیلانی در خاش زاهدان متولد شد. سبک داستانهای او واقعگرایی و فراواقعگرایی است و استفاده از صور خیال، استعاره، تشبیه و تمثیل و فضاسازی و حسآمیزی بهوفور در آثار او دیده میشود.
نجدی در چهارم شهریور ۱۳۷۶ به علت بیماری سرطان ریه درگذشت و در لاهیجان به خاک سپرده شد.