دوشنبه ۶ تیر ماه امسال آریانا لشکری دختر ۱۶ ساله در شهرستان ممسنی نورآباد استان فارس به ضرب گلوله دست پدرش به قتل رسید.
آریانا لشکری چرا به دست پدرش به قتل رسید؟
پدر آریانا بعد از بازداشت به کشتن دخترش اعتراف کرد و گفت: « قصد نداشتم که دخترم را بکشم با او بر سر موضوعی اختلاف داشتم و او به خانه مادرم رفت و من هم به یکباره نتوانستم عصبانیتم را کنترل کنم و با اسلحه شکاریام به آنجا رفتم تا او را بترسانم اما بیاختیار شلیک کردم.
گویا آریانا به پسری علاقه داشته است و پدرش او را سرزنش می کرد و باعث اختلاف بین آنها شده بود پدر آریانا به مواد مخدر اعتیاد دارد .
دنیام پدرم
آریانا در صفحه اینستاگرامش نوشته است: «دنیام پدرم». یکی از اهالی درباره قتل آریانا گفته است: « روزی که این خبر را شنیدم یکی از دوستان خواهرم که از طایفه لشکری بود و با این دختر نسبت فامیلی داشت در صفحه شخصی اینستاگرامش عکس آریانا را گذاشت و کنار عکس نوشت: «وقتی عاشق میشی» بعد هم یکی، دو ساعت نشد که دوست خواهرم عکس مربوط به آریانا را از صفحه اینستاگرامش حذف کرد و دیگر خبری نشد. انگار خانواده او نمیخواستند خبری از این اتفاق فاش شود. حرفهای ضد و نقیض هم زیاد در مورد این خبر در ممسنی پیچیده بود من از طریق یکی از اقواممان که در دادگستری کار میکند پیگیر خبر شدم و او هم به من گفت مادر این دختر هم مدتی میشد به عنوان قهر خانه را ترک کرده بود. آریانا با پسری در رابطه بوده که ما شنیدیم قصدشان نیز ازدواج بود اما خب پدر آریانا به او شک میکند و وقتی پیامهای داخل گوشی آریانا را میبیند با او بر سر همین موضوع درگیر میشود. چند دقیقه بعد پدر آریانا از خانه خارج میشود همین که پدر این دختر از خانه خارج میشود آریانا با حالت قهر خانهشان را ترک میکند و به خانه مادربزرگش میرود.
پدر او هم وقتی برمیگردد و دخترش را در خانه نمیبیند عصبانی میشود و اسلحه شکاریاش را برمیدارد و به خانه مادرش میرود. این مرد در خانه مادرش با آریانا دوباره بحث میکند و درگیر میشود و با همان اسلحه شکاری که در دستش بوده به سمت آریانا شلیک میکند.
دو ماه پیش پدر آریانا از زندان آزاد شد
دختر جوانی از اهالی نورآباد ممسنی هم گفته است : «اینها دو خواهر بودند که آریانا فرزند بزرگتر این خانواده بود. مادر آریانا چند سال پیش از همسرش طلاق میگیرد. پدرش هم به دلیل مسائلی به زندان میافتد و مادربزرگشان آریانا را به همراه خواهر کوچکش بزرگ میکند. حدود دو ماه پیش پدر آریانا از زندان آزاد میشود و وقتی میفهمد که آریانا خواستگار دارد و آنها بهم علاقه دارند با ازدواجشان مخالفت میکند ولی آریانا آن پسر را که خواستگارش بوده، دوست داشته و به پدرش گفته من میخواهم با این پسر ازدواج کنم. بحث و درگیری آنها هم از همین موضوع شروع میشود. اینجا شهر بزرگی نیست که کسی متوجه ماجراها نشود تا حدی هم خانواده این دختر از انتشار واقعیت جلوگیری کردند.