اشعار احمد شاملو :
تو را دوست دارم
و این دوست داشتن
حقیقتی است که مرا
به زندگی دلبسته می کند.
********************************
کیستی که من اینگونه به اعتماد
نام خود را
با تو می گویم
نان شادی ام را با تو قسمت می کنم
به کنارت می نشینم و
بر زانوی تو اینچنین به خواب می روم
کیستی که من این گونه به جد
در دیار رویاهای خویش با تو
درنگ می کنم.
********************************
در فراسوهای عشق٬
تو را دوست میدارم
در فراسوهای پرده و رنگ
در فراسوهای پیکرهایمان
با من وعده ی دیداری بده.
********************************
آنچه به تو می دهم عشق من نیست؛
بلکه تو خود، عشق منی.
********************************
دل های ما که به هم نزدیک باشن
دیگر چه فرقی می کند
که کجای این جهان باشیم
دور باش اما نزدیک
من از نزدیک بودنهای دور می ترسم.
********************************
مرا تو
بی سببی
نیستی
به راستی
صلت ِ کدام قصیده ای
ای غزل؟
********************************
من ز دنیا، تو را برگزیدم
رنج بی حد بپایت کشیدم
تا شود سبز، باغ امیدم
جان ز تن رفت و نیرو ز پایم.
********************************
من پناهنده ام
به مرزهای تنت
********************************
امروز بیشتر از دیروز دوستت میدارم
و فردا بیشتر از امروز!
و این ضعف من نیست قدرت توست.
********************************
به انتظار تصویر تو
این دفتر خالی تا چند
تا چند ورق خواهد خورد؟
********************************