کتاب طریق بسمل شدن ، داستان بلندی است که به آشنا زدایی از جنگ می پردازد. در تاریخ جهان جنگ های بی شماری رخ داده و خون سرباز ها در رگهای جهان جاری است، اگر سربازی کشته شود مثل بریدگی کوچکی بر روی انگشت سبابه است که زود ترمیم می شود و اثری از آن نمی ماند گویی که از اول وجود نداشته است. اما آنچه به هیچ مبدل می شود، زندگی یک انسان است و به راستی چه چیزی بیشتر از زندگی حق یک موجود زنده است.
شاید محمود دولت آبادی در ته قلب خود می خواست سرباز های عراقی و ایرانی از سنگر های خود بیرون بیایند، کنار تانکر آب بهم برسند و در حالی که لبخند به جای خون بر چهره دارند به یکدیگر آب تعارف کنند.
درباره ی کتاب طریق بسمل شدن
در کتاب طریق بسمل شدن ، راوی بین سه نفر جابجا می شود: ستوان ایرانی، سرهنگ عراقی و دانای کل . زمان به صورت سیال است و به جنگ های گذشته بین ایران و اعراب اشاره می کند تا مدور بودن تاریخ را به نمایش بگذارد.
در کتاب نماد های اسطوره ای همچون : شیر که نماد عدالت و قدرت، کبوتر که نماد پاکی و آزادی است وآب که نماد زندگی است، وجود دارد.
خلاصۀ کتاب طریق بسمل شدن
دو گـروه سـرباز ایرانـى و عراقـى در حالی کـه لحظه به لحظـه تشنگى شـان بیشـتر و تـاب و توانشـان کمتـرمى شـود، پشـت خاکریزها سـنگر گرفته انـد و راه پیش روى و پـس روى را به روى هم دیگـربسـته اند؛ در ایـن میـان تنهـا امیـد آنها بـراى زنـده ماندن مخزن آبى اسـت کـه در گـودى میـان سـنگرها افتـاده و ازدسترس شـان به دورمانده اسـت. هر دو گـروه براى برداشـتن آب چندین بـار از سنگرهای شـان بیـرون می آیند و با به خطر انداختن جانشـان خود را بـه مخـزن آب نزدیـک مى کننـد؛ولـى هربار آتـش تیربار دشـمن آنها را به عقـب میراند و درون سـنگرها زمین گیرشـان مى کند.
دو گـروه سـرباز ایرانـى و عراقـى در حالی کـه لحظه به لحظـه تشنگى شـان بیشـتر و تـاب و توانشـان کمتـر مى شـود، پشـت خاکریزها سـنگر گرفته انـد و راه پیش روى و پـس روى را به روى هم دیگـر بسـته اند؛ در ایـن میـان تنهـا امیـد آنها بـراى زنـده ماندن مخزن آبى اسـت کـه در گـودى میـان سـنگرها افتـاده و از دسترس شـان به دور مانده اسـت. هر دو گـروه براى برداشـتن آب چندین بـار از سنگرهای شـان بیـرون می آیند و با به خطر انداختن جانشـان خود را بـه مخـزن آب نزدیـک مى کننـد؛ ولـى هربار آتـش تیربار دشـمن آنها را به عقـب میراند و درون سـنگرها زمین گیرشـان مى کند.
درواقع سـرگرد عراقى از ابوعلاء خواسـته تا داسـتانى بنویسـد که در آن با متهم شـدن اسـیران ایرانى، ارزش و آبرویى بـراى نیروهـاى عراقـى جمع کند، در حالى که ابوعلاء هر بار به ترفندى از نوشـتن این داسـتان سفارشـى سـربـاز مى زنـد. در ادامه فشـار سـرگرد همچنـان ادامه پیـدا مى کند تـا جایى که ابوعـلاء به ناچار شـروع به نوشـتن داسـتان مى کند؛ یعنى همان داسـتان گیرافتـادن دو گروه رزمنده ایرانى و عراقى که در آغاز همین بخش به آن اشـاره شـد.
با پیشـرفت و کامل شـدن داسـتان ابعـاد گوناگونـى از شـخصیتها، فضـاى جنگ و کشـمکشها براى مخاطب آشـکار می شـود؛ چنانکـه درنهایـت پـس از کشمکشـى سـخت و طولانـى دو رزمنـده ایرانى موفق مى شـوند، سـرباز عراقـى را درون سـنگر از پـا دربیاورند و جان خـود را از مهلکه نجات دهند؛ غافـل از آنکـه سرنوشـت بـراى هریک از آنها پیشـامدهاى دیگرى رقم زده اسـت. از یک سـو فرمانـده پـس از گریختـن از مهلکـه مجبـور بـه ارائـۀ پـاره اى از توضیحـات بـه مافوق هایش مى شـود و از دیگر سـو افسـر وظیفـه کـه دچـار مـوج انفجـار شـده، بـه شـکل غریبـى آواره بیابان هـا مى شـود و سـپس با دیـدن ماده شـیرى نمادین داسـتان را به سـرانجام مى رسـاند.