صادق هدایت در قسمت تاریک جهان می زیست، حقیقت تلخ همچون زهری خون او را می مکید و نفسش را هر روز تنگ تر می کرد.
«در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزواء میخورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد؛ چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزء اتفاقات و پیشآمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سَبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند. زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی به توسط شراب و خواب مصنوعی بهوسیله افیون و مواد مخدره است؛ ولی افسوس که تأثیر اینگونه داروها موقت است و به جای تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید.»
این متن ابتدای رمان معروف بوف کور است و همچون مولوی که در شعر مقدمه ی مثنوی تمام چیکده ی شش جلد را در آن خلاصه کرده است، صادق هدایت نیز در این مقدمه تمام رنج های خود را می گوید و شاید برای دانستن اینکه صادق هدایت از چه رنچ می برد و چگونه به خود کشی رسید، می توان در همین مقدمه به آن پی برد. هدایت برای تسکین زخم خود از خیام تا کافکا چنگ زد حتی دست به دامان بودا شد اما هر بار بیشتر در انزوا فرو می رفت.
شاید تمام آثار و زحمات هدایت در ادبیات تلاشی برای خالی شدن و ادامه دادن به زندگی بود، برای فراموش کردن زخم ها اما جهانش همچون تار عنکبوتی بود که هر چه دست و پای بیشتری می زد بیشتر گیر می افتاد و تار ها بیشتر او را در خود می فشردند، در آخر هم رهایی خود را در نیستی پیدا کرد.
زندگی نامه ی صادق هدایت به قلم استاد علی اکبر دهخدا
وی فرزند اعتضادالملک و از خاندان اشراف ِ ایران است. پدران وی پیوسته شاغل مقامات ِ عالی دولتی و مناصب ِ نظامی بودند. صادق در ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ در تهران تولد یافت. او بیشتر عمر خود را در تهران به سر برد و طولانیترین سفر وی هنگامی است که برای تحصیل به فرانسه رفت. وی در این کشور اوقات خود را بیشتر به سیر و گشت گذراند. ابتدا در پاریس بود و سپس به بزانسون رفت و در پانسیونی خانوادگی سکونت جست.سپس به پاریس بازگشت و هنگامی بدان شهر برآن شد که خود را در رودخانه غرق کند ولی او را نجات دادند. داستانهای معروف: زنده به گور، سه قطره خون، نمایشنامۀ پروین[دختر ساسانی]، افسانۀ آفرینش، فواید گیاهخواری را در آن جا نوشت.
سپس به وطن بازگشت و به سال ۱۳۵۱ به بمبئی رفت و در آن جا زبان پهلوی را فرا گرفت و با دو داستان که از هند فرا گرفته بود و به فرانسه نوشته بود بازگشت و به سال ۱۳۲۴ در حدود دو ماه در تاشکند ِ ازبکستان ِ شوروی گذرانید و عاقبت در آذر ۱۳۲۹ به پاریس سفر کرد و پس از چهار ماه به وسیلهی گاز انتحار کرد. صادق در بذله گویی استعداد و مهارتی داشت. به حیوانات شفقت میورزید. با این که ظاهر او لاابالی مینمود در زندگانی منظم بود. وی به زبان انگلیسی تا حدی آشنایی داشت که میتوانست از آثار علما و ادبا بهره برد و به وسیلهی زبان ِ فرانسه از معارف و ادبیات ِ ملل ِ مختلف بهرهمند میشد.
در پایان عمر به تحصیل زبان روسی همت گماشت و به مطالعهی آن اشتغال داشت. به حافظ و خیام علاقهی بسیار میورزید. هنگام جوانی و در آن وقت که در پاریس اقامت داشت به عقاید یوگا و کیش بودایی روی آورد و همان اوقات بود که مجسمهی کوچک بودا را خرید و از آن پس همیشه آن مجسمه به روی میز وی دیده میشد. صادق روز ۱۹ فروردین سال ۱۳۳۰ در پاریس خودکشی کرد بدین سان که به گرمابهی خانهی خویش رفت و نخست سوراخها و روزنهها را استوار ساخت سپس شیر گاز را گشود و در کف حمام [آشپزخانه] دراز کشیده جان سپرد. جنازهی او را در مسجد مسمانان پاریس گذاردند و پس از توقفی اندک در حالی که قریب یکصد تن از دانشجویان ایرانی آن را تشییع میکردند به قبرستان «پرلابشز» حمل و در آنجا دفن کردند.
شرح حال هدایت به قلم خودش
من همان قدر از شرح حال خودم رم میکنم که در مقابل تبلیغات آمریکایی مابانه. آیا دانستن تاریخ تولدم به درد چه کسی میخورد؟ اگر برای استخراج زایچهام است این مطلب فقط باید طرف توجه خودم باشد گر چه از شما چه پنهان، بارها از منجمین مشورت کردهام اما پیش بینی آنها هیچ وقت حقیقت نداشته. اگر برای علاقهی خوانندگان است باید اول مراجعه به آراه عمومی آنها کرد چون اگر خودم پیشدستی بکنم مثل این است که برای جزئیات احمقانهی زندگیم قدر و قیمتی قائل شدهباشم به علاوه خیلی از جزئیات است که همیشه انسان سعی میکند از دریچهی چشم دیگران خودش را قضاوت بکند و از این جهت مراجعه به عقیدهی خود آنها مناسبتر خواهد بود مثلا ً اندازهی اندامم را خیاطی که برایم لباس دوخته بهتر میداند و پینهدوز سرگذر هم بهتر میداند که کفش من از کدام طرف ساییده میشود.
این توضیحات همیشه مرا به یاد بازار چارپایان میاندازد که یابوی پیری را در معرض فروش میگذارند و برای جلب مشتری به صدای بلند جزئیاتی از سن و خصایل و عیوبش نقل میکنند.
از این گذشته شرح حال من هیچ نکتهی برجستهای در برندارد نه پیش آمد قابل توجهی در آن رخ داده نه عنوانی داشتهام نه دیپلم مهمی در دست دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بودهام بلکه برعکس همیشه با عدم موفقیت روبهرو شدهام. در اداراتی که کار کردهام همیشه عضو مبهم و گمنامی بودهام و رؤسایم از من دل خونی داشتهاند به طوری که هروقت استعفا دادهام با شادی هذیانآوری پذیرفتهشدهاست و روی همرفته موجود و زادهی بیمصرف قضاوت محیط دربارۀ من میباشد و شاید هم حقیقت در همین باشد.
آثار صادق هدایت
داستانها:
زنده به گور ـ آب زندگی شامل ۹ داستان . سایهی مغول(قسمت سوم کتاب انیران). سه قطره خون شامل ۱۱ داستان. علویه خانم. سایه روشن شامل ۷ داستان. وغوغ ساهاب شامل ۳۵ قصه (قضیه). بوف کور. سگ ولگرد ۸ داستان. ولنگاری ۶ داستان. حاجی آقا. فردا. توپ مروارید
نمایشنامهها:
پروین دختر ساسان [نی]. مازیار. افسانهی آفرینش
آثار تحقیقی:
فواید گیاهخواری. انسان و حیوان. ترانههای خیام. پیام کافکا
سفرنامهها:
اصفهان نصف جهان. در جادهی نمناک.
فرهنگ عامه:
اوسانه. نیرنگستان. فلکلور یا فرهنگ توده
ترجمه از متون پهلوی:
گجستۀ ابالش. کارنامۀ اردشیر بابکان. گزارش گمان شکن. یادگار. جاماسب. زند و هومن یسن. شهرستانهای ایرانشهر
ترجمه از فرانسه:
دیوار. مسخ. گراکوس شکارچی و داستانهای دیگر…