دکتر حمیدرضا صدر ۶۵ ساله هنوز وقتی درباره ی فوتبال به سخن می نشیند مانند پسر بچه ای پر از شوق وهیجان است که انگار بعد از مسابقه ی تیم محبوبش به کوچه آمده و توپ پلاستیکی دولایه اش را در آغوش دارد ، در پس کلماتش جادویی از فوتبال به مخاطب منتقل می شود که هر کسی را حداقل برای چند ساعت مسخ مستطیل سبز می کند.
برای دکتر حمید رضا صدر فوتبال بیش از هر چیزی زندگی است، شکست ها، قهرمانی ها، پیامبرانی همچون مارادونا، تیم های کوچک که قواعد اشرافی نشین های لیگ ها را بر هم می زنند و … و هنگامی که پای صحبت و از تاریخ فوتبال گفتن صدر می نشینی فوتبال و سرگذشت مستطیل سبز برای تو فراتر از برد و باخت می رود و زیستن در جهان فوتبال را تجربه می کنی.
زندگی نامه حمید رضا صدر
حمیدرضا صدر ، ۲۸ اسفند ماه ۱۳۳۴ در مشهد پا بر روی کره ی خاکی گذاشت. پدرش به ماموریت های فراوانی می رفت که باعث شد فرزندانش هر کدام در گوشه ای از ایران به دنیا بیایند، خود صدر درباره ی زندگی نامه ی خود می گوید:
پدرم ارتشی و مهندس بود و پنج فرزندش در گوشه کنار ایران به دنیا آمدند. مثلا من در مشهد به دنیا آمدم، ولی شش ماه که بودم به تهران برگشتیم و کمی بعد به سنندج رفتیم و بعد هم راهی کرمانشاه شدیم.
کلاس اول بودم که پدرم برایم هم معلم عربی گرفت و هم معلم خط، زبان انگلیسی را هم در دبستان و هم از معلمی که پدر گرفت یاد گرفتم، پدرم فردی فرهنگی بود و ما رامیان کتاب و روزنامه بزرگ کرد.
در سال های دانشجویی دوربین عکاسی بسیار خوبی داشتم و وقتی به امجدیه می رفتم از همان جایگاه تماشاچی ها عکس می گرفتم. بعد با دوربین هشت میلی متری فیلم برداری می کردم. الان چند تا از بازی های جام تخت جمشید را هم دارم.
عشق به فوتبال
سوای بازی های خیابانی که پایم در آنها شکست، هم در تیم دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران و هم در تیم دانشکده هنرهای زیبا بودم برادر کوچکترم شاهین در تیم هما کنار حمید علیدوستی بازی می کرد و کمی بعد کنار مجید صالح به میدان رفت سه برادر بودیم و آنها خوره تر از من بودند.
آشنایی با مستطیل سبز
من با فوتبال به طور جدی، از وقتی که برای همیشه برگشتیم به تهران آشنا شدم، از آن زمان بود که من امجدیه رو شدم؛ من حوالی کلاس چهارم دبستان. پس از تماشای هر دیداری، برای خودم یادداشت بر می داشتم و به بازیکن ها رتبه میدادم. بعد همه چیز مصادف شد با عصری که من اسمش را آغاز عصر طلایی فوتبال ایران میگذارم؛ یعنی زمان بازی های جام ملت های آسیا ۱۳۴۷ که ایران قهرمان شد. فوتبال ایران به قبل و بعد از این بازی ها تقسیم میشود و ما تا یک دهه بعد، بی بروبرگرد آقای آسیا بودیم.
سقوط عقاب
عقاب هیچ وقت قهرمان نشد و بعد هم منحلش کردند. من مثل جوانی شدم که عشقش رادر جوانی از دست داده اما دیگر هیچ وقت این عشق را فراموش نکرده. احتمالا برای همین همیشه طرفدار تیم های کوچک و ضعیف شدم. و من می دانم که به خاطر علاقه ام به فریبرز اسماعیلی و اکبر افتخاری عقابی شدم. پس از انحلال عقاب همه چیز تمام شد. در کتاب «پسری روی سکوها» تلاش کرده ام این شیدایی زخم خورده درباره طرفداری را توصیف کنم.
حمیدرضا صدر دانش آموخته ی کارشناسی اقتصاد و کارشناسی ارشد شهرسازی از دانشگاه تهران و مقطع دکترا را در دانشگاه لیدز برتانیا گذرانده است.
شاید همه ی ما برای اولین بار صدر را به عنوان کارشناس فوتبال در تلویزیون دیده ایم و میشناسیم اما او منتقد فیلم هم هست و همینطور کتابهایی را منتشر کرده است.
صدر این روزها همراه همسر و دخترش در کالیفرنیا سکونت دارد و در صفحه ی اینستاگرام خود می نویسد همچنین نوشتن چند کتاب را در دست دارد.
آثار حمیدرضا صدر
یونایتد نفرینشده اثر دیوید پیس (ترجمه حمیدرضا صدر)
روزی روزگاری فوتبال (نگاه به فوتبال با رویکرد جامعهشناسی)
نیمکت داغ ( نگاه به فوتبال از چشمان مربیان)
پسری روی سکوها (وقایع نگاری چهاردههای فوتبال ایرانی)
تو در قاهره خواهی مرد (زندگی محمدضا پهلوی از ترور نافرجام تا مرگ)(برنده ی جایزه ی ادبی جلال آل احمد در سال ۱۳۹۴)
یه چیزی بگو اثر لاوری هالس اندرسن (ترجمه حمیدرضا صدر)
پیراهنهای همیشه (تک نگاری های شاعرانه درباره بزرگان دنیای فوتبال)
سیصد و بیست و پنج) نخستوزیری حسنعلی منصور)