قلعه حیوانات سمبلی از جامعه و قشر های موجود در آن است. دراین کتاب، جورج اورل سعی کرده انقلاب روسیه را به شکل تمثیلی و زبان ساده به مخاطب نشان دهد.
شاید برای هر انسانی حتی اگر به کتاب هم علاقه ندارد خواندن این کتاب ضروری باشد، زیرا خواه یا ناخواه او هم جز همچین جریانی است و دم او به دم با یکی از شخصیت های سمبلیک این کتاب گره می خورد. این کتاب تنها برای جامعه ی سوسیالیست نیست بلکه نمادی برای قدرت ها وسیاست هاست. هنگام خواندن این کتاب بارها موقعیت ها و سیاست ها به نظر ما آشنا می آید زیرا بارها در جامعه همچین شرایطی را تجربه کرده ایم و برای همین خواندن کتاب باعث آگاهی بخشی به اجتماع و شناخت جایگاه آدم ها در سیاست حاضر می شود.
تحلیل شخصیت های داستان قلعه حیوانات
ناپلئون: نماد رهبران خودکامه و فاسد انقلابهای کمونیستی و به وضوح استالین است.
اسنوبال: نویسنده اصلی قوانین هفتگانه حیوانات است. او نماینده رهبران انقلابی است که خود قربانی انقلاب میشوند و به طور خاص به سرنوشت لئون تروتسکی اشاره دارد که از حزب کمونیست روسیه اخراج و از اتحاد شوروی تبعید شده است.
میجر پیر: نماد نظریهپردازان جنبش کمونیستی از قبیل لنین و مارکس است.
سکوئیلر: خوکی که دائما در حال اشاعه افکار ناپلئون در بین حیوانات و ارائه آمار دروغین در مورد معیشت آنان است.
باکسر: اسبی سختکوش است که مظهر طبقه کارگر و طرفدار تفکر “من بیشتر کار خواهم کرد” است، او تمایلی به همصدایی با دیگر حیوانات در جهت اعتراض به وضعیت موجود ندارد.
گوسفندان: اجتماع مطیع و دنباله رو حاکمان هستند که ناآگاهانه در تداوم شرایط نابهنجار مزرعه تاثیرگذار هستند.
موزز: کلاغ سیاه نماد کلیسای اُرتدکس است که در زمان استالین اجازه فعالیت یافت و با دادن وعدههای زندگی شیرین در دنیای دیگر موجب تسهیل پذیرش شرایط مشقت بار و رنجآور زندگی توسط طبقه کارگر میشد.
بنجامین: الاغ یکی از این حیوانات است که نماد آن قشر صوفی معاب جامعه است که همواره منزوی است و امیدی به تغییر ندارد.
خلاصه ی داستان قلعه حیوانات
داستان با این صحنه آغاز میشود که شبی میجرِ پیر، حیوانات مزرعه را دور خودش جمع میکند و به آنها از رویایی که در سرش دارد، صحبت میکند. اینکه در مزرعه همهی حیوانات در کنار هم زندگی میکنند و هیچ انسانی برای کنترل آنها وجود ندارد. او به حیوانات گفت که باید کار کنند تا چنین بهشتی را بسازند و به آنها یک سرود به نام «حیوانات انگلیس» یاد داد. حیوانات با شور و شوق بسیار از ایدهی میجر استقبال کردند.
میجر پیر سه شب بعد از این صحبتها میمیرد. سه خوک جوانتر، اسنوبال، ناپلئون و اسکویلر ایدهی او را در غالب تئوری حیوانگرایی بسط دادند. یک شب حیوانها موفق شدند مزرعهدار را شکست دهند و باعث شوند از مزرعه فرار کند.
آنها نام ملک را به مزرعه حیوانات تغییر دادند و شبانهروز تلاش کردند رویای میجر پیر را بسازند. در ابتدای تشکیل مزرعه حیوانات همهچیز به خوبی پیش رفت. اما به مرور همهچیز تغییر کرد؛ به حدی که چیزی از آرمان اولیه باقی نماند.
تکه ای از کتاب قلعه حیوانات
همه حیوانات برابرند، اما بعضی حیوانات از دیگران برابر ترند.
تنها بنجامین معتقد بود که جزئیات زندگی طولانیش را به خاطر دارد و می داند همه چیز همان است که همیشه بوده و بعدها نیز به همین منوال خواهد بود، زندگی نه بدتر می شود و نه بهتر. او می گفت گرسنگی و مشقت قوانین لایتغیر زندگی است.